جدول جو
جدول جو

معنی درون پوش - جستجوی لغت در جدول جو

درون پوش
(دَ گِ رِتَ / تِ)
درون پوشنده. پوشندۀ درون. که درون خود بپوشاند، که افکار خویش بروز ندهد. که اندیشه های خود عادهً پنهان دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درون برش
تصویر درون برش
نمایی که به جزء کوچکی از صحنه قطع می شود. برای مثال شیئی چون چاقو یا اسلحه، یا بخشی از بدن شخصیت، چشم ها یا دست های او
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از درون پرور
تصویر درون پرور
کسی که باطن خود را صفا دهد، پرورندۀ درون، جوانمرد و مردم نواز و آنکه مردم را دلجویی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درون سو
تصویر درون سو
سمت درونی چیزی، طرف درون چیزی یا جایی، جهت داخلی
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
سوی درون. درون سو. جانب انسی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به درونسو شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دل ریش. جگرریش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ دَ / دِ)
درون پرورنده. پرورندۀ باطن. پرورش دهنده ضمیر، کنایه از انبیاء (ع) و اصحاب قلوب و ارباب مجاهده رضوان اﷲ علیهم اجمعین. (از شرفنامۀ منیری). کنایه از صاحبدل و صاحب مجاهده باشد. (برهان). صاحبدل ومجاهد به معنی مربی کل. (انجمن آرا). صاحب مجاهده واهل دل. (آنندراج). اهل معنی و اهل دل. جوانمرد و بزرگوار و صاحبدل و مجاهد. (ناظم الاطباء) :
برق روانی که درون پرورند
آنچه ببینند ازو بگذرند.
نظامی.
پرورش آموز درون پروران
روز برآرندۀروزی خوران.
نظامی.
، کسی که دل مردمان بدست آورد. (برهان) (ناظم الاطباء). کسی که صاحب محامد باشد و دل مردم را بدست آورد. (لغت محلی شوشتر -نسخۀ خطی) ، کنایه از حق تعالی. (آنندراج). خدا. (ناظم الاطباء). صفتی است خدای را به معنی مربی باطن:
ای درون پرور برون آرای
وی خردبخش بی خردبخشای.
سنائی.
در آن دایره کاین سخن رانده ام
درون پرور خویش را خوانده ام.
نظامی.
با تو برون از تو درون پروری است
گوش ترا نیک نصیحتگری است.
نظامی.
، کنایه از شکم پرور است که به عربی عبدالبطن گویند. (لغت محلی شوشتر - نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
پوشندۀ کون، آنچه کون را پوشد،
ساغری پوش، کفل پوش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گه خیش با گلاله به سر درکشد فسار
وز کوردین کند جل و کون پوش هفت رنگ،
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
روپوش، آنچه روی را بپوشد، (یادداشت مؤلف)، روپوش و برقع، رجوع به روپوش شود، لباس که بر زبر دیگر جامه ها پوشند، پرده، ملمع، مطلا، کسی که ظاهر و باطن وی یکی نباشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ شَ / شُو)
مدخل. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جانب انسی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درون پرور
تصویر درون پرور
کسیکه باطن خود را صفا دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درع پوش
تصویر درع پوش
زره دار، زره پوش
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که ظاهر و روی چیزی را بپوشاند، آنچه که صورتی نامشخص را بپوشاند برقع نقاب، بالاپوش، مطلا مفضض ملمع، آنچه که ظاهر و باطن آن یکسان نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درون روی
تصویر درون روی
ورود
فرهنگ واژه فارسی سره
چوب یا فلزی که برای پوشاندن درز یا شکاف به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی